داستان كوتاه آموزنده79

ابوالقاسم كريمي:مشاور شركت بيمه پارسيان

داستان كوتاه آموزنده79

۱۳۸ بازديد

مرد پولداري در كابل، در نزديكي مسجد قلعه فتح الله رستوراني ساخت كه در آن موسيقي بود و رقص، و به مشتريان مشروب هم سرويس مي شد. ملاي مسجد هر روز موعظه مي كرد و در پايان موعظه اش دعا مي كرد تا خداوند صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار كند و بلاي آسماني را بر اين رستوران كه اخلاق مردم را فاسد مي سازد، وارد كند. يك ماه از فعاليت رستوران نگذشته بود كه رعد و برق و توفان شديد شد و يگانه جايي كه خسارت ديد، همين رستوران بود كه ديگر به خاكستر تبديل گرديد. ملاي مسجد روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبريك گفت و اضافه كرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چيزي بخواهد، از درگاه خدا نااميد نمي شود. اما خوشحالي مومنان و ملاي مسجد دير دوام نكرد ... صاحب رستوران به محكمه شكايت كرد و از ملاي مسجد تاوان خسارت خواست! اما ملا و مومنان البته چنين ادعايي را نپذيرفتند! قاضي هر دو طرف را به محكمه خواست و بعد از اين كه سخنان دو جانب دعوا را شنيد، گلو صاف كرد و گفت: نمي دانم چه حكمي بكنم ؟!! من سخن هر دو طرف را شنيدم: از يك سو ملا و مومناني قرار دارند كه به تاثير دعا و ثنا باور ندارند. از سوي ديگر مرد مشروب فروشي كه به تاثير دعا باور دارد.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.