داستان كوتاه آموزنده

ابوالقاسم كريمي:مشاور شركت بيمه پارسيان

داستان كوتاه آموزنده

۸۵ بازديد

در نيويورك، بروكلين، در ضيافت شامي كه مربوط به جمع آوري كمك مالي براي مدرسه مربوط به بچه هاي داراي ناتواني ذهني بود، پدر يكي از اين بچه ها نطقي كرد كه هرگز براي شنوندگان آن فراموش نمي شود. او با گريه گفت: كمال در بچه من "شايا" كجاست؟ هرچيزي كه خدا مي آفريند كامل است. اما بچه من نمي تونه چيزهايي رو بفهمه كه بقيه بچه ها مي تونند. بچه من نمي تونه چهره ها و چيزهايي رو كه ديده مثل بقيه بچه ها بياد بياره. كمال خدا در مورد شايا كجاست؟! افرادي كه در جمع بودند شوكه و اندوهگين شدند. پدر شايا ادامه داد: به اعتقاد من هنگامي كه خدا بچه اي شبيه شايا را به دنيا مي آورد، كمال اون بچه رو در روشي مي گذارد كه ديگران با اون رفتار مي كنند و سپس داستان زير را درباره شايا گفت: يك روز كه با شايا در پاركي قدم مي زديم تعدادي بچه را ديدم كه بيسبال بازي مي كردند. شايا پرسيد: بابا به نظرت اونا منو بازي ميدن...؟! مي دونستم كه پسرم بازي بلد نيست و احتمالاً بچه ها اونو تو تيمشون نمي خوان، اما فهميدم كه اگه پسرم براي بازي پذيرفته بشه، حس يكي بودن با اون بچه ها مي كنه. پس به يكي از بچه ها نزديك شدم و پرسيدم: آيا شايا مي تونه بازي كنه؟! اون بچه به هم تيمي هاش نگاه كرد كه نظر آنها رو بخواهد ولي جوابي نگرفت و خودش گفت: ما 6 امتياز عقب هستيم و بازي در راند 9 است. فكر مي كنم اون بتونه در تيم ما باشه و ما تلاش مي كنيم اونو در راند 9 بازي بديم.... درنهايت تعجب، چوب بيسبال رو به شايا دادند! همه مي دونستند كه اين غير ممكنه زيرا شايا حتي بلد نيست كه چطوري چوب رو بگيره! اما همينكه شايا براي زدن ضربه رفت، توپ گير چند قدمي نزديك شد تا توپ رو خيلي اروم بياندازه كه شايا حداقل بتونه ضربه ارومي بزنه... اولين توپ كه پرتاب شد، شايا ناشيانه زد و از دست داد! يكي از هم تيمي هاي شايا نزديك شد و دوتايي چوب رو گرفتند و روبروي پرتاب كن ايستادند. توپگير دوباره چند قدمي جلو آمد و اروم توپ رو انداخت. شايا و هم تيميش ضربه آرومي زدند و توپ نزديك توپگير افتاد، توپگير توپ رو برداشت و مي تونست به اولين نفر تيمش بده و شايا بايد بيرون مي رفت و بازي تمام مي شد... اما بجاي اينكار، اون توپ رو جايي دور از نفر اول تيمش انداخت و همه داد زدند: شايا، برو به خط اول، برو به خط اول!!! تا به حال شايا به خط اول ندويده بود! شايا هيجان زده و با شوق خط عرضي رو با شتاب دويد. وقتي كه شايا به خط اول رسيد، بازيكني كه اونجا بود مي تونست توپ رو جايي پرتاب كنه كه امتياز بگيره و شايا از زمين بره بيرون، ولي فهميد كه چرا توپگير توپ رو اونجا انداخته! توپ رو بلند اونور خط سوم پرت كرد و همه داد زدند: بدو به خط 2، بدو به خط 2 !!! شايا بسمت خط دوم دويد. دراين هنگام بقيه بچه ها در خط خانه هيجان زده و مشتاق حلقه زده بودند.. همينكه شايا به خط دوم رسيد، همه داد زدند: برو به 3 !!! وقتي به 3 رسيد، افراد هر دو تيم دنبالش دويدند و فرياد زدند: شايا، برو به خط خانه...! شايا به خط خانه دويد و همه 18 بازيكن شايا رو مثل يك قهرمان رو دوششان گرفتند مانند اينكه اون يك ضربه خيلي عالي زده و كل تيم برنده شده باشه. پدر شايا درحالي كه اشك در چشم هايش بود گفت: اون 18 پسر به كمال رسيدند.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.