داستان كوتاه آموزنده

ابوالقاسم كريمي:مشاور شركت بيمه پارسيان

داستان كوتاه آموزنده

۷۰ بازديد

دكتر گفت: بايد پايت را قطع كنيم. راننده كاميون كه در بين راه از سرما يك پايش يخ زده بود از حرف دكتر خنده اش گرفت. دكتر گفت: چرا مي خندي؟ راننده كاميون گفت: وقتي نوجوان بودم در فصل زمستاني سرد مثل امسال دنبال يك گنجشك كردم. گنجشك به حفره اي كه در ديوار حياط بود پناه برد. من دستم را داخل حفره كردم و گنجشك را گرفتم. هنگام بيرون آوردن گنجشك يك پاي آن از بدنش جدا شد. در همين موقع مادرم فرياد زد: واااي! پاي بچه ام قطع شد. من كه مي خنديدم گفتم: پاي من كه كنده نشد، پاي اين گنجشك قطع شد و اكنون من به حرف مادرم رسيدم و متوجه شدم كه منظور آن روزش چه بود؟

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.