سه شنبه ۰۶ اسفند ۹۸ | ۱۱:۱۰ ۷۰ بازديد
دكتر گفت: بايد پايت را قطع كنيم. راننده كاميون كه در بين راه از سرما يك پايش يخ زده بود از حرف دكتر خنده اش گرفت. دكتر گفت: چرا مي خندي؟ راننده كاميون گفت: وقتي نوجوان بودم در فصل زمستاني سرد مثل امسال دنبال يك گنجشك كردم. گنجشك به حفره اي كه در ديوار حياط بود پناه برد. من دستم را داخل حفره كردم و گنجشك را گرفتم. هنگام بيرون آوردن گنجشك يك پاي آن از بدنش جدا شد. در همين موقع مادرم فرياد زد: واااي! پاي بچه ام قطع شد. من كه مي خنديدم گفتم: پاي من كه كنده نشد، پاي اين گنجشك قطع شد و اكنون من به حرف مادرم رسيدم و متوجه شدم كه منظور آن روزش چه بود؟