چهارشنبه ۰۷ اسفند ۹۸ | ۲۰:۴۶ ۵۵ بازديد
مرد ثروتمندي به كشيش مي گويد: نمي دانم چرا مردم مرا خسيس مي پندارند؟ كشيش گفت: بگذار حكايت كوتاهي از يك گاو و يك خوك برايت نقل كنم. خوك روزي به گاو گفت: مردم از طبيعت آرام و چشمان حزن انگيز تو به نيكي سخن مي گويند و تصوير مي كنند. تو خيلي بخشنده هستي. زيرا هر روز برايشان شير و سرشير مي دهي اما در مورد من چي؟ من همه چيز خودم را به آنها مي دهم از گوشت ران گرفته تا سينه ام را. حتي از موي بدن من برس كفش و ماهوت پاك كن درست مي كنند. با وجود اين كسي از من خوشش نمي آيد. علتش چيست؟ مي داني جواب گاو چه بود؟ جوابش اين بود: شايد علتش اين باشد كه «هر چه من مي دهم در زمان حياتم مي دهم»