داستان كوتاه آموزنده

ابوالقاسم كريمي:مشاور شركت بيمه پارسيان

داستان كوتاه آموزنده

۵۳ بازديد

زن و مرد جواني به محله جديدي اسباب كشي كردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد كه همسايه اش درحال آويزان كردن رخت هاي شسته است و گفت: لباس ها چندان تميز نيست. انگار نمي داند چطور لباس بشويد. احتمالا بايد پودر لباس شويي بهتري بخرد. همسرش نگاهي كرد، اما چيزي نگفت. هربار كه زن همسايه لباس هاي شسته اش را براي خشك شدن آويزان مي كرد، زن جوان همان حرف را تكرار مي كرد. تا اينكه حدود يك ماه بعد، روزي از ديدن لباس هاي تميز روي بند رخت تعجب كرد و به همسرش گفت: ياد گرفته چطور لباس بشويد. مانده ام كه چه كسي درست لباس شستن را يادش داده. مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بيدار شدم و پنجره هايمان را تميز كردم!

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.