داستان كوتاه آموزنده35

ابوالقاسم كريمي:مشاور شركت بيمه پارسيان

داستان كوتاه آموزنده35

۶۱ بازديد

پدر روزنامه مي خواند. اما پسر كوچكش مدام مزاحمش مي شد. حوصله ي پدر سر رفت و صفحه اي از روزنامه را كه نقشه ي جهان را نمايش مي داد جدا و قطعه قطعه كرد و به پسرش داد. بيا! كاري برايت دارم. يك نقشه ي دنيا به تو مي دهم. ببينم مي تواني آن را دقيقا همان طور كه هست بچيني؟ دوباره سراغ روزنامه اش رفت. مي دانست پسرش تمام روز گرفتار اين كار است. اما يك ربع ساعت بعد پسرك با نقشه ي كامل برگشت. پدر با تعجب پرسيد: مادرت به تو جغرافي ياد داده؟ پسرجواب داد: جغرافي ديگر چيست؟ پدر پرسيد: پس چگونه توانستي اين نقشه ي دنيا را بچيني؟ پسر گفت: اتفاقا پشت همين صفحه تصويري از يك آدم بود. وقتي توانستم آن آدم را دوباره بسازم دنيا را هم دوباره ساختم.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.