داستان كوتاه آموزنده74

ابوالقاسم كريمي:مشاور شركت بيمه پارسيان

داستان كوتاه آموزنده74

۹۳ بازديد

زني با سر و صورت كبود و زخمي سراغ دكتر ميره. دكتر مي پرسه: چه اتفاقي افتاده؟ خانم در جواب ميگه: دكتر، ديگه نمي دونم چكار كنم. هر وقت شوهرم مست مياد خونه، منو زير مشت و لگد له مي كنه. دكتر گفت: خوب دواي دردت پيش منه، هر وقت شوهرت مست اومد خونه، يه فنجون چاي سبز بردار و شروع كن به قرقره كردن و اين كار رو ادامه بده. دو هفته بعد،اون خانم با ظاهري سالم و سرزنده پيش دكتر برگشت. خانم گفت: دكتر، پيشنهادتون فوق العاده بود هر بار شوهرم مست اومد خونه، من شروع كردم به قرقره كردن چاي و شوهرم ديگه به من كاري نداشت. دكتر گفت: مي بيني اگه جلوي زبونت رو بگيري خيلي چيزا حل ميشه.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.